صلح عادلانه، از اهداف انبیاست
از اهداف مهم انبیا رفع تنازع بین انسانها و ایجاد صلح و آرامش در بین مردم نبوده است:
«… وأنْزل معهم الْکتاب بالْحقّ لیحْکم بیْن النّاس فیما اخْتلفوا فیه»؛ کتاب آسمانی را که به حق دعوت میکرد با آنها فرستاد تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند.
دعوت آنها حکیمانه صورت میگرفت و با برهان و موعظه دلها را فتح میکردند. قرآن در این زمینه میفرماید:
«ادْع إلى سبیل ربّک بالْحکْمه والْموْعظه الْحسنه وجادلْهمْ بالّتی هی أحْسن» بخوان بسوی پروردگارت با حکمت و پندی نیکو و مباحثه کن با ایشان بطریقه ای که آن شایسته تر است.
این شیوهی رفتار امیدی برای بشر است که منازعات خود را با گفتگو و منطق حل نماید و به خونریزیها و کشمکشها پایان دهد.
انبیا در برابر کسانی که سخن آنها را نمیپذیرفتند اجباری روا نمیداشتند و به دستور «لااکراه فیالدین» عمل میکردند و از در دوستی و برقراری زندگی مسالمتآمیز درمیآمدند و دستور قرآن را ملاک قرار میدادند که:
«وإنْ جنحوا للسّلْم فاجْنحْ لها وتوکّلْ على اللّه»؛ اگر دشمنان به صلح و مساطت تمایل داشتند تو نیز مایل به صلح باش و بر خدا توکل کن.
اما با آنانی که منافع خودشان را در صلح شکنی و خونریزی میدیدند حیدروار ذوالفقار میکشیدند و به جهاد میپرداختند. جهاد آنها دفاع از مظلومین و ستمدیدگان بود و همانند باغبان به هرسکردن شاخههای زائد و نابودکردن علفهای هرز اقدام مینمودند، تا درخت انسانیت بهخوبی رشد کند و پاکان، زمینهی ترقی یابند. مولانا این معنی را بهخوبی آورده است:
صد هزاران سر برید آن دلستان تا امان یابد سر اهل جهان
باغبان زان میبرد شاخ مضر تا بیابد نخل قامتها و بر
میکند از باغ دانا آن حشیش تا نماید باغ و میوه خرمیش
میکند دندان بد را آن طبیب تا رهد از درد و بیماری حبیب
بنابراین ازآنجاییکه زندگی مسالمتآمیز و برقراری صلح از اصول بینالملل اسلامی است حضرت میفرمایند: «ولا تدْفعنّ صلْحاً دعاک إلیْه عدوّک»؛ صلحی را که دشمن تورا به آن میخواند رد مکن.
اما شرط این صلح آن است که رضای خدا در آن باشد (وللّه فیه رضی)، وگرنه صلحی که در سخط حق شد، ذلتپذیری است، نه صلح مرضی حق. البته فهم این مسئله کار هر کسی نیست. رهبری دوراندیش و آشنای به دین و زمان نیاز است که در شرایط مختلف بتواند، راه درست را تشخیص دهد و همچون ناخدایی بصیر، کشتی امت را بهسلامت به مقصد رساند. امام صادق در تحلیل صلح امام حسن میفرمایند که بعد از برقراری صلح، عدهای سطحینگر به امام اینگونه سلام میکردند که علیکالسلام یا مذل المومنین، بر تو سلام ای ذلیلکنندهی مؤمنین (ببینید مظلومیت این اولیا الهی را که چگونه در میان جمع مظلوم بودند)، حضرت در پاسخ میفرمود من ذلیلکننده نبودم. زمانی که بهخاطر نافرمانی و اختلاف شما قوّت و قدرت از دست رفت، حکومت را تسلیم کردم، تا ما و شما در روی زمین باقی باشیم، چنانکه خضر کشتی را سوراخ کرد، تا سرنشینان آن را نجات دهد.
امروز ما در تحلیل رویدادهای آن زمان میبینیم که اگر آن صلح رخ نمیداد اسلام در همان ابتدا نابود میشد. صلح برای آسایش مردم، حکومت و نیروهای مسلح، یک امر ضروری است (فإنّ فی الصّلْح دعهً لجنودک وراحهً منْ همومک)، امنیت و آسایش در سایهی آن تامین میشود (وأمْناً لبلادک)، اما مراقبت از توطئهها و حیلههای دشمن یک وظیفهی مهم رهبران سیاسی و مسئولان امنیتی است (ولکن الْحذر کلّ الْحذر منْ عدوّک بعْد صلْحه). چرا که دشمن گاهی به صورت تاکتیکی عقب نشینی میکند و دست دوستی دراز مینماید، تا حریف خود را از حالت تدافعی خارج کرده، آنگاه به او ضربه وارد نماید (فإنّ الْعدوّ ربّما قارب لیتغفّل).
بنابراین در حال صلح نیز، باید مراقب تحرکات دشمن بود و گول لبخندهای دیپلماتیک را نخورد و آمادگی لازم را حفظ کرد (فخذْ بالْحزْم).
مراقبت از تحرکات دشمن
این یک هشدار باش حیاتی است که غفلت از آن میتواند دستاوردهای یک ملت را بهآسانی نابود سازد و استقلال آنها را به خطر اندازد. توطئهی دشمن یک توهم نیست، یک واقعیت ملموس است که انسانهای سادهلوح و یا مغرض آن را توهم فرض مینمایند این افراد باید خوشخیالی خود را زیر سؤال ببرند (واتّهمْ فی ذلک حسْن الظّنّ)، تا واقعیتها را آنچنانکه هست درک نمایند. ویژگی این مغرضین را مولانا اینگونه میسراید:
دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ مهرشان کژ صلحشان کژ خشم کژ